وظیفهی تماشاگری
جمعه که شنیدم تیم والیبالمان ژاپن را سه به هیچ برده بسیار خوشحال شدم و ناراحت از اینکه چرا زمانش رو نمیدونستم که خراب بشم جایی، خونه کسی و اونجا از دیدن بازیشون لذت ببرم. بله من هم عضوی از همان گروه بزرگ ایرانیهایی هستم که معتقدم همه پولهای خرج شده در فوتبال را باید به رشتههای دیگر داد. البته که چون این فکر بخاطر مدالها و بردهای اخیر و همراه با احساسات شدید به ذهن من آمده و چون تفکری پشتش نبوده گمان نکنم زیاد دوام بیاورد یا حتی بتوانم کس دیگهای رو از نظر عقلانی توجیه کنم که چرا. بگذریم. حواسم بود که بازی بعدیشان را از دست ندهم. بعد این وسط میل اینکه اصلن به ورزشگاه بروم و تشویق کنم برای ساعاتی بطور کاملن جدی در من بوجود آمد. من از اینهاییم که تا بحال ورزشگاه نرفتهام. یعنی در تهران و برای این مسابقات مهم و اینها، وگرنه که مسابقات دانشآموزی شهرستان ما هم در ورزشگاه بود! کلن دوست دارم که یکبار این جو شاد و پرهیجان را تجربه کنم و ترجیحم تشویق تیمهای ملی والیبال، بستکتبال یا کشتیمانست . همه اینها را گفتم که بگویم دیروز خیلی خیلی ناراحت شدم که زنها را از حضور در ورزشگاه منع کردند. دیگه حتی بازی را که میدیدم لذتش کامل نبود. خوشحالم که بردند و خوشحالم که آن مربی آرژانتینی آنقدر قدرت و مقبولیت عمومی یافته و آنقدر انسان است که از این حق انسانی زنها در مصاحبه بعدی ش دفاع کند. ولی کلن اتفاق غمناکی بود. فکر کردم که چه میتوانم بکنم. دیدم فارغ از امید بستن به تحریم فدراسیون و تغییر دولت و تغییر سیستم و همه اینها، تنها کار برآمده از بطن جامعه اینست که ما مردان به اعتراض به این رفتار به ورزشگاه نرویم. من به تماشای بازیی که تماشایش برای زنان ایرانی ممنوع شده باشد نمیروم.