چند عیدی گذشت و من به روی خودم نیاوردم که خبری نشد. به روی هم که نیایی باز هستی جایی در نِهان. حتمن می‌دانی که همه خوشحالیم. خوشحالی حتی شاید. راه افتاده‌ایم انگار و مقصد روشن‌تر است از اینجا. "نوسفر"یم و شاد. من ولی دلم مانده‌ست کنار آن پُک سیگاری که در خیابان‌های قم عمیق به درون‌ می‌کشاندی. من دلم مانده آن‌روزها، کنارِتو. راه افتاده‌ایم ولی نگاهم به پشت‌سر است.

می‌روم وز سر حسرت به قفا می‌نگرم